شکوفه های پاییزی بی امید بهار روئیده بودند
اندوه واره هایی که
در گذرگاه مسدود تاریخ
هر روز به اشتیاق آرامش هوسناک مرگ لبخند می زدند
و من آنجا
پشت آن پنجره فارغ از فهم
به دیدار هر روزه شعمدانی های بی تفاوتی ام دل سپرده بودم
و تمام این ویرانه هایی که
چون سرفه های خشک و خونین دیوانه ای مسلول
از جان من کَنده می شوند...
بی مخاطب...برچسب : نویسنده : my30thyear بازدید : 71